به گزارش راهبرد معاصر؛ قریب به ده سال از آغاز بحران سوریه میگذرد، بحرانی که بدلیل مداخله کشورهای منطقهای و فرامنطقهای، حضور گروههای متعدد ترویستی، آوارگی میلیونها تن و کشته و زخمی شدن صدها هزار تن از آن به عنوان عمیق ترین و خونین ترین بحران جهانی پس از جنگ دوم بینالملل نام برده میشود. از اواخر ۲۰۱۹ به این سو و شکست یکی پس از دیگری گروههای سلفی و سکولار و در راس آنها داعش و تثبیت موقعیت بشار اسد در سوریه، شماری از کشورهای منطقهای در اوج ناامیدی و استیصال در پی اخذ امتیاز حداقلی از نبرد سوریه برامده و راهکار خویش را در برقرار ارتباط مجدد با دولت حاکم بر سوریه جستجو نمودند. از امارات متحده عربی و دولت مصر بعنوان دو کشوری نام برده می شود که تا به امروز، دولت بشار اسد را برسمیت شناخته و مبادرت به برقراری روابط دیپلماتیک و اقتصادی با سوریه نمودهاند. نگرانی از نقش گروههای اسلام گرای سنی در منطقه و ضدیت عمیق دولتهای مصر و امارات متحده عربی با جریان جهانی اخوانالمسلمین، نقش بسزایی در تمایل مجدد ان ها به برقراری روابط با دولت سوریه داشته است.
در سوی دیگر ماجرا، کشورهای یاد شده، خواستار حضور در فرایند ساختن سوریه در سالهای آتی و اخذ امتیازاتی در این مسیراند. پایگاه عربی اِرَم نیوز در گزارش اخیرش به تلاش های امارات در این زمینه پرداخته و مینویسد: «عبدالله بن زاید، وزیر امور خارجه امارات، در اظهارنطری جدید تأکید کرده است که تحریم های امریکایی موسوم به «قانون قیصر» بر روند بازگشت سوریه به صحنه سیاسی جهان عرب تأثیر گذاشته است. او در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با «سرگی لاوروف»، وزیر خارجه روسیه، در ابوظبی، گفت که باید عرصه هایی برای همکاری مشترک با سوریه پیدا شود و ابقای قانون قیصر کار را دشوار می کند. او تأکید کرد که باید سوریه به صحنه کشورهای عربی برگردد و افزود که بازگشت سوریه به اتحادیه عرب هم به نفع سوریه است هم به نفع دیگر کشورهای منطقه.»
در این نوشتار برآنیم به دلایل و اهداف تجدیدنظر امارات متحده عربی در سیاست خارجیاش در قبال سوریه و تلاش برای برقراری مناسبات سیاسی و اقتصادی با حکومت دمشق بپردازیم.
وقوع بحران و جنگ داخلی در سوریه و تسری آن به اغلب شهرهای این کشور موجب گردید تا با گذشت یک دهه، عملا سوریه به تلی از خاک و ویرانی بدل شود. بقای حکومت بشار اسد پس از یک دهه نبرد با تروریستها و تثبیت موقعیتش در سوریه، شماری از دولتهای عربی را به طمع انداخته تا پس از ناکامی در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده از طریق حمایت از گروههای سلفی در این کشور، در پی بهره برداری اقتصادی در پروسه بازسازی سوریه برآیند. وضع تحریمهای شکننده علیه سوریه از یک سو و موقعیت بحرانی اقتصادِ کشورهای همسو با سوریه (نظیر ایران و روسیه) بدلیل تحریمهای تحمیلی از سوی اروپا و آمریکا و کاهش فزاینده قیمت جهانی نفت بدلیل شیوع کرونا، فضای مساعدی را برای دولت امارات متحده عربی فراهم آورده است.
از دولت امارات متحده عربی در میان شیخ نشینهای خلیج فارس به عنوان دولتی عملگرا نام برده شده که فارغ از منافع ایدئولوژیک در پی اخذ امتیاز حداکثری در منطقه برآمده است. از زمان بسط قدرت محمد بن زاید ولیعهد امارات متحده عربی در تصمیم گیری کلان این کشور، وی همچون محمد بن سلمان به طراحی منافع منطقهای و بین المللی امارات پرداخته و در این مسیر گاههای بلندی را برداشته است. سرمایه گذاری در سوریه با هدف کسب منافع اقتصادی حداکثری از طریق حضور در شام و استیلای سیاسی بر مناسبات آتی دمشق از جمله اهداف امارات در این راستا محسوب میشوند.
برآورد نهادهای بینالمللی از تحولات حاکم بر سوریه گواه آن است که برای ساخت زیربنای متلاشی شده اقتصاد سوریه، دست کم بیش از هزار میلیارد دلار هزینه بر میدارد. از همین رو بود که امارات متحده عربی در برقراری ارتباط دیپلماتیک با دمشق در میان دول عربی پیشقدم شده و اکنون خواستار رفع تحریم قیصر از سوی آمریکا شده تا زمینه برای حضور و نفوذ اقتصادی ابوظبی در سوریه فراهم آید.
از حکومتهای امارات متحده عربی، عربستان سعودی، بحرین و مصر به عنوان بزرگترین دشمنان حرکت جهانی اخوانالمسلمین نام برده میشود. مقابله همه جانبه محور یاد شده علیه ترکیه و وضع تحریمهای شدید بر علیه قطر بدلیل حمایت دو کشور یاد شده از اخوان المسلمین صورت پذیرفته است. نگرانی کشورهای یاد شده از موقعیت و نفوذ احتمالی اخوان در جوامع شان موجب شده تا مقابله با اخوان المسلمین در صدر اولویتهای منطقهای آنان قرار گیرد. نگاهی به سیاست خارجی ابوظبی در خلال یک دهه اخیر و بویژه پس از وقوع بیداری اسلامی گواه آن است، که امارات همواره در مقابل حرکت اخوانالمسلمین قرار داشته و از گروههای رقیب این جنبش در یمن، سوریه، الجزایر، لیبی، تونس و سودان حمایت نموده است.
با آغاز بحران در سوریه، بخش وسیعی از اپوزیسیون دولت سکولار اسد را گروههای اسلامگرای اخوانالمسلمین تشکیل میدادند. بالا گرفتن نزاع در سوریه موجب تمایل برخی اخوانهای سوریه به جبهه النصره (شاخه القاعده سوریه) شد. اکنون و پس از استیلای حکومت سوریه بر اکثر نقاط این کشور، دولت ابوظبی بدلیل ضدیت دمشق با جریان اخوانالمسلمین، ترکیه و قطر، تن به برقراری مناسبات مجدد دیپلماتیک با سوریه داده و در پی سرمایه گذاری در سوریه برآمده است.
برآیند تحولات حاکم بر منطقه در خلال یک دهه اخیر گواه ان است که علی رغم وقوع ناامنی فزاینده در منطقه، به مرور جایگاه و نفوذ تهران و متحدینش در منطقه افزایش یافته تا بدان جا که دایره قدرت و نفوذ محور موسوم به مقاومت از مدیترانه تا باب المندب و دروازههای شرقی خاورمیانه گسترش یافته است. وقوع بحران خونین سوریه، اگرچه هزینه های گزاف انسانی و مادی را برای حکومت سوریه و متحدینش در برداشت، لیکن، فرصت مناسبی را برای احیا و بازسازی گروههای جدیدی از محور مقاومت فراهم آورد. جنگ سوریه، دایره نفوذ حزب الله را از جنوب لبنان به سراسر منطقه شام تسری بخشیده و فضای مساعدی را برای حضور گروههای جدیدی نظیر فاطمیون، زینبیون فراهم ساخت. در عراق نیز به مرور بر وزن و جایگاه متحدین ایران افزوده شد تا بدان جا که هم اکنون، نیروهای حشدالشعبی بیش از یکصد هزار تن براورد می شوند.
فضای فوق با نگرانی فزاینده سعودی و امارات متحده عربی همراه شده است. همسایگی ایران با امارات و گسترش دامنه نفوذ تهران در سراسر منطقه، موجب کاهش موقعیت شیخ نشینهای منطقه شده، از همین رو، دولت ابوظبی بر آن است تا ضمن کسب موافقت دولت سوریه جهت حضور در پروسه بازسازی این کشور، در نهایت از این ابزار به عنوان اهرمی بر علیه حکومت دمشق استفاده نموده و دولت سوریه را به کاهش نفوذ ایران در این کشور زیر فشار قرار دهد. علاوه بر کاهش جایگاه و موقعیت تهران در سوریه، تلاش برای خروج سایر نیروهای محور مقاومت و در راس آنها حزب الله لبنان نیز از دیگر اهداف دولت امارات قلمداد می شود.
سیاست نوین محمد بن راشد آل مکتوم امیر دوبی در جلب میلیاردها دلار سرمایه گذاری در دوبی و تبدیل این شهر به قطب اقتصادی منطقه از یک سو و سیاست جدید محمد بن زاید جهت نقش آفرینی امارات در تحولات منطقه از سوی دیگر، موجب شده تا امارات متحده عربی از کشوری کوچک و کم اثر در معادلات منطقهای و قدرت منطقه ای بدل شده که به تعریف منافع خویش در سراسر منطقه بپردازد. حضور تمام عیار نیروهای نظامی اماراتی در جنگ یمن و در کنار ائتلاف به رهبری سعودی، مداخله نظامی در تحولات حاکم بر لیبی حمایت از جناح ژنرال حفتر و نقش پررنگ در حمایت از برگی گروههای مسلح در سوریه، تنها بخشی از راهبرد جدید ابوظبی محسوب می شود.
اکنون و با توجه به نیاز مفرط سوریه به هزینههای کافی برای بازسازی ویرانه های کشور، امارات متحده عربی، فرصت را مغتنم شمرده و بدون شرط و شروط برای سوریه (نظیر دولت سعودی)، با اتکا به نگرش پراگماتیستی در پی سرمایه گذاری و حضور فزاینده اقتصادی در سوریه برآمده است. حضور امارات در فرآیند موسوم به سازش در اواخر دولت ترامپ و پذیرش موجودیت رژیم اشغالگر قدس در ازای اخذ امتیازات کلان از آمریکا (از جمله قول مساعد دریافت جنگندههای اف ۳۵ از این کشور)، در غالب راهبرد جدید ابوظبی قابل ارزیابی است. امارات متحده عربی با برقراری مناسبات با اسرائیل توام با وعدههای اقتصادی جهت حمایت از فلسطینیها عملا خود را به قدرتی منطقهای تبدیل نموده است.
از مشارکت مقطعی دولت امارات متحده عربی در جنگ یمن و حمایت از گروههای تجزیه طلب جنوب این کشور و عقب نشینی به موقع (پس از استیلای متحدینش بر عدن و تنگه باب المندب) از این نبرد خونین به عنوان نمونهی دیگری از سیاست بلندپروازانه ابوظبی نام برده می شود. دولت امارات علی رغم نارضایتی سعودی، پس از استیلا بر جنوب یمن و در کنترل گرفتن بندر راهبردی عدن و جزیره سوق الجیشی سقطری و همچنین تسلط بر باب المندب، سعودی را با دولت به غایت ضعیف منصور هادی در برابر انصارالله تنها گزارد.
موقعیت راهبردی سوریه و نقش مهم این کشور در معادلات آتی جهان عرب با اسرائیل و همسایگی این کشور با عراق، سرزمینهای اشغالی، لبنان، ترکیه و اردن، دولت امارات را مجاب ساخته تا به هر طریقی جای پای خود را در سوریه محکم نموده و بر دامنه نفوذ منطقهای خویش بیافزاید. برقراری روابط مجزا و بدون واسطه با نیروهای مستقر در اقلیم کردستان عراق، حضور میدانی در نبردها در لیبی، بسط نفوذ ابوظبی در اریتره، سومالی، سودان و منطقه شاخ آفریقا از جمله دیگر اهداف و اعمال ماجراجویانه بن زاید در این مسیر قلمداد می شود.